دارم قصههای مجید میبینم و هارهار میخندم
بچه پررو
بچه سر
بچه سرزیاد
قسمتهای میگو و ورزش و اردو رو دیده بودم اما قسمت خوابنما رو انگار ندیده بودم. چه حیف.
دلم میخواد منم از اون آبپاش حلبیهای بیبی داشتم، باهاش حیاط رو آب میدادم.
لهجه اصفهانی مجید
شلوارهاش و پیرهنهای چارخونهاش، گرمکن آبی خطدارش
دلم میخواد تمام جلدهای قصههای مجید رو بخرم و از اول بخونم تا آخر.
پیدیافش رو دارم، اما خود کتاب رو دلم میخواد. کتاب کاغذیش.
باغ ابریشم اصفهان (که اسمش رو خیلی دوست دارم)
اون چادرشبی که بیبی باهاش یه بغچه گنده واسه اردوی مجید درست کرده
اون جایی که هر چی نمک هست میریزه توی خورشت
بعضی وقتا کامنتها رو دیر جواب میدم. به گیرندههای خود دست نزنید. دلیلش اینه یا عجله برای نوشتن مطلب جدید داشتم یا میخوام به نظراتتون با فراغ بال و سر فرصت (تقاطع فرصت و وصال شیرازی) جواب بدم :)